جدول جو
جدول جو

معنی غلغله افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

غلغله افکندن(دَرْ، رَ تَ)
یا غلغله فکندن، شور و غوغا افکندن. فریاد و هایهوی برآوردن. غریو کردن. بانگ و آواز برآوردن. غلغله انداختن:
خیمه ازین دائره بیرون فکن
غلغله در عالم بی چون فکن.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به غلغله انداختن و غلغل افکندن و غلغل انداختن شود
لغت نامه دهخدا
غلغله افکندن
شور و غوغا انداختن فریاد و هیاهوی برآوردن، آشوب بر پا کردن
تصویری از غلغله افکندن
تصویر غلغله افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلغله فکندن
تصویر غلغله فکندن
فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن، غلغله انداختن، برای مثال خیمه از این دایره بیرون فکن / غلغله در عالم بی چون فکن (امیرخسرو - لغتنامه - غلغله افکندن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلغله افتادن
تصویر غلغله افتادن
شور و غوغا افتادن، داد و فریاد، هیاهو و آشوب برپا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ، رَ / رِ دَ)
شور و غوغا افتادن. غریوافتادن. فریاد و هیاهوی بسیار واقع شدن. رجوع به غلغله شود: و حسنین و فرزندان فریاد برآوردند و غلغله در مدینه افتاد. (قصص الانبیاء ص 244).
چون بنالد زار و بیشکر و گله
افتد اندر هفت گردون غلغله.
مولوی (مثنوی).
ولوله در عالم بالا فتاد
غلغله در گنبد والا فتاد.
امیرخسرو (از آنندراج).
غلغله در فوج ملائک فتاد
چرخ سراسیمه ز رفتن ستاد.
میرزاطاهر وحید (درباره معراج، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلغله افتادن
تصویر غلغله افتادن
شور و غوغا افتادن، داد و فریاد و های و هوی برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار